حقوق

تحقيق مصونيت پارلماني

مقدمه:
مقدمتاً پيرامون موضوع مصونيت پارلماني مي بايست اصل
مصونيت را مورد بررسي قرار داده اصولاً مصونيت يك وضعيت استثنائي و خاصي
است كه تحت شرايطي ضرورتشان احساس مي گردد و اين موضوع در طبيعت هم جريان
دارد. كه موجود تحت شرايطي از يك نوع مصونيت براي ادامه زندگي برخوردار مي
شود كه هر چند جاي بحث زيست شناسي در اينجانب نيست بطور مثال بعضي از
موجودات در حين تولد و زماني پس از آن از يك نوع مصونيت در مقابل بعضي از
بيماريها برخوردار ميگردند كه در بقاي آن موجود اثر فراوان دارد.
اما در بحث مصونيت
ابتدا مجبوريم كمي راجع به حاكميت و نشاني آن صحبت كنيم تا ضرورت مصونيت و
چگونگي اعمال آن آشكار گردد پس ببينيم در حقوق ايران با توجه به نوع
حاكميت چگونه مصونيتي مي بايست باشد و چگونه عمل مي شود.
در مورد حاكميت
ابتدا در اصل پنجاه و ششم قانون اساسي جمهوري اسلامي آمده است حاكميت مطلق
بر جهان و انسان از آن خداست و هم او انسان را بر سرنوشت اجتماعي خويش
حاكم ساخته است. هيچكس نمي تواند اين حق الهي را از انسان سلب كند يا در
خدمت منافع فرد يا گروهي خاص قرار دهد و ملت اين حق خداداد را از طريقي كه
در اصول بعد مي آيد اعمال مي كند . مجموعاً علما و دانشمندان تعريفي كه از
حاكميت مي كنند آن را عبارت از قدرت برتر فرماندهي اعمال اراده اي فوق
اراده هاي ديگر است هنگامي كه گفته مي شود دولت حاكم است بدين معني است كه
در حوزه اقتدارش داراي نيرويي است خود جوش كه از نيروي ديگري برنمي خيزد و
قدرت ديگري كه بتواند با او برابري كند وجود ندارد.
در مقابل اعمال
اراده و اجراي اقتدارش مانعي را نمي پذيرد و از هيچ قدرت ديگري تبعيت نمي
كند هر گونه صداقتي از اوست ولي صلاحيت او از نقش وجودي او برمي‌آيد در
مفهوم دولت كشور و حاكميت توامانند يعني بدون وجود حاكميت دولت – كشور
موجودات ندارد و بدون دولت كشور حاكميت مطرح نيست. نفي يكي نفي ديگري را
بدنبال مي آورد.
قابل ذكر است در كشورهايي همچون ايران قدرت حاكميت با
قدرت دولت 2 مقوله جداگانه است يعني تعريف فوق كه از دانشمندان غربي
ميباشددر بسياري موارد دولت بطور مستقل از حاكميت جدا بود و هر وقت خواست
حاكميت اظهار قدرت نمايد از دكتر محمد مصدق – دوران آقاي خاتمي جدايي
حاكميت از دولت كاملاً محسوس است كه اين موضوع در پايان هم تأثير خود را
بجا گذاشته كه در آينده بدان مي پردازيم.

ريشه مفهوم حاكميت و تحولات تاريخي آن
مفهوم حاكميت در آغاز پيدايش، جوهره سياسي داشت و مدتها بعد از آن تعبير حقوقي شد.
در
حقوق ايام باستان دو جنبه مشخص را در آن بطور واضح مي توانيم ديد: استقلال
و انحصار. استقلال در برابر نيروها و دولتهاي خارجي و انحصار قدرت در
رابطه با گروهها و افراد داخلي.
يكي از حقوق دانان كلاسيك حاكميت را اينطور تعريف مي نمايد ‹‹مردمي آزادند كه زير انقياد قدرت مردمي ديگر نباشند.››
لكن
ظهور مفهوم حاكميت با كليه ابعاد و وجوه امروزي متعلق به دوره اي است كه
در اثر سير تحول اجتماعي جوامع نظام فئوداليه فرو مي پاشد و قدرت فئودال از
شكل پراكنده و پخش شده آن در شبكه پيچيده اي از روابط سياسي، بسوي تمركز و
تجلي حكومت مركزي حركت مي كند در نظام فئودالي هيچ واحد قدرتمندي نمي
توانست در برابر واحد ديگر ادعاي حاكميت داشته باشد. چرا كه ويژگي نظام
فئودال ايجاب مي كرد كه قدرتمندان با ارتباط متقابل و سلسله مراتب زندگي
كنند و در حقيقت دو قدرت با خصيصه فئودالي در جوامع سياسي و وجود داشت يك
قدرت امپراطور آنگاه قدرت كليسايي در حقيقت دو قدرت لازم و ملزوم يكديگر
بودند نه دو قدرت كاملاً جداگانه كه اهم صور حاكميت در طول تاريخ غرب
بويژه در جامعه فرانسه بقرار زير است.

دانلود فایل

دانلود فایل”تحقيق مصونيت پارلماني”